- نویسنده : عباس احمدزاده
- ۲۴ مهر ۱۳۹۶
- کد خبر 6341
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /
با دوستمان تماس گرفتیم که سالهاست مرید حاج آقاست. به موقع به منزل حاج آقا رسیدیم.
باورمان نمیشد کسی که بیش از عمر انقلاب به این نظام سالها خدمت صادقانه کرده است آنهم در راس حکومت، امروز در دهه هفتم زندگی اش در یک روستای کوچک گذران عمر میکند و مرور خاطرات. از خاطرات سخنرانیهای کوبندهاش در قبل و اوایل و طول انقلاب و همچنین حضور پررنگش در حزب جمهوری و همیاری با شهید مظلوم دکتر بهشتی. از نطق حماسیاش در جلسه عدم کفایت سیاسی بنیصدر تا تربیت نیروهای انقلابی در گیلان.
همه اینها تنها گوشهای است از خدمت بیمنت محمدتقی رنجبر چوبه نماینده ۴ دوره مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه صومعه سرا و اعضای ثابت حزب جمهوری در اوایل انقلاب.
از دیگر سوابق شاخص وی میتوان به فرماندار بندر عباس، معاون استاندار هرمزگان، معاون حقوقی و پارلمانی سازمان بهزیستی کشور، معاون حقوقی و پارلمانی سازمان ثبت اسناد و املاک کشور و … اشاره کرد.
نزدیک خانه حاج آقا که شدیم دلمان نیامد از آنچه دیدیم عکسی نگیریم.
زنگ را زدیم و همراه حاج آقا با محبت در را باز کرد. خانه ای کاملا قدیمی و زیبا البته که به گفته حاج آقا ملک پدری شان بوده و به ایشان ارث رسیده است.
در همان بدو ورود توجهمان به ماشین قدیمی حاج آقا که اکنون دیگر تبدیل به تکه آهنی شده است جلب شد. همان ماشینی که هر هفته همراه حاج آقا تا دفتر حزب جمهوری میرفت تا حاج آقا به جلسه هفتگی دفتر حزب برسد و پای درس استاد مظلوم دکتر بهشتی بنشیند.
وارد که شدیم پیرمردی مهربان، صریح، بیپرده و به شدت انقلابی را دیدیم که با احترام بسیار به ما خوش آمد گفت و نشستیم پای حرفهایش. میگوید جز از خدا از احدی نمیترسم و تاکید داشت حتما این جملهاش را قید کنیم.
میگوید سه بار پیش امام رفتهام که بهترین دیداری بوده که با کسی داشتهام.
میگوید به والله اندازه یک نخود سهمی نگرفتم.
میگوید در مقطعی که در مجلس اول آقای هاشمی طرحی دادند که هرکدام از نمایندگان مجلس ۴۰۰ متر زمین در هر جای تهران که میخواهند رایگان بگیرند خیلیها گرفتند اغلب هم در دارآیاد و پاسداران و قیطیریه و زعفرانیه. خیلیها هم نگرفتند. بعضی مثل دکتر شیبانی که ناهار مجلس را هم نمیخورد و از خانه میآورد. من این ناهار برایم گواراتر است. بعدها فهمیدم حقوقم از مجلس نمیگرفت.
میگوید چهار دور نماینده مجلس بودم اما پسرم که فوق لیسانس حقوق دارد نه کار دارد و نه ازدواج کرده.
میگویدها تا زیاد نشده بهتر است گفتگو را شروع کنیم.
در ادامه مشروح این گفتگوی سه ساعته را می خوانید:
۸دی: جناب آقای رنجبر، به عنوان اولین سوال خودتان را با سوابقی که برای خودتان حایز اهمیت تر از بقیه سوابقتان است معرفی کنید:
بنده محمد تقی رنحبر، از سال ۱۳۴۲ فعایت سیاسی خود را آغاز کردم. در ۱۵خرداد ۱۳۴۲ در تهران در دهه عاشورا برای گیلانیان مقیم مرکز چون رشته تحصیلیام مرتبط بود و هم بخاطر مطالعاتی که داشتم، سخنرانی و هم مداحی میکردم. با توجه به اینکه آن سالها سالهای خفقانی بود و امام راحل مستقیما در مدرسه فیضیه قم، به شاه درباره ماجراهایی مثل لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، اسراییل و کاپیتولاسیون و … انتقاد کرده بود.
از آن تاریخ امام را میستودم و عاشقش بودم. تا عاشورای سال ۴۲ طیب حاجی رضایی که میداندار بود دسته بزرگی راه انداخته بود به سمت توپخانه آمده بودند. به ما خبر رسید در توپخانه شلوغ شده و ما هم رفتیم و از همان روز فعالیت سیاسیام شروع شد.
من در همان سالها که در تهران بودم چون از روستای خودمان تجربه آجرپزی داشتم، همان کار را در تهران برای گذران زندگی انجام دادم.
برگردیم به ماجرای آن روزها، در همان سالها پس از یکی از سخنرانیهای آتشین امام، مردم باقرآباد هم تظاهراتی کرده بودند و شاه دستور داده بود که جلوی اینها را بگیرید و آنها را به رگبار بستند.
این واقعه برای امام خیلی دردناک بود که واقعا نقطه عطفی بود برای روشن شدن ماهیت رژیم پهلوی برای مردم که رژیمی جلاد و وابستهای هست و عموما مستشاران نظامی آمریکا در ایران کلیه حرکات و سیاستهای شاه را تنظیم میکردند و مجلس آن روز هم در دست آمریکاییها بود یعنی تمام مقدرات مملکت دست آمریکاییها بود.
البته آن روزها آنهایی که وابسته به حوزه بودند بحث میکردند راجع به انقلاب و همان روزها بود که فداییان اسلام هم خیلی فعالیت میکردند. در مجموع گروههای بسیاری بودند که مخالف شاه بودند مثل لیبرالها و نهضت آزادی که چون با انقلابیون هدف مشترکی در مبارزه با شاه داشتند، با آنها همکاری و ائتلاف کردند. در هر حال رژیم در آن مقطع به دنبال اسلام آمریکایی و اجرای پوسته دین بود و انقلابیون با این مشکل بسیاری داشتند.
در سال ۱۳۵۲ بود که سازمان مجاهدین خلق راه افتاد که بعدها ماهیتشان برای مردم مشخص شد و مانیفستشان التقاطی بود و خیلی به مسایل احکامی دین توجهی نداشتند و فقط تئوریشان مبارزه با ظلم بود. البته بعدا ماهیتشان و وابستگیشان مشخص شد که به کجا هست.
در آن سالها در شهری مثل صومعهسرا تودهایها که خیلی قویتر از منافقین بودند، فعال بودند. از هر صنفی برای خودشان نیرو میگرفتند. البته تشکیلات قوی نداشتند ولی تبلیغاتشان خیلی زیاد بود. بحثشان هم حکومت کارگری بود که البته نمیگفتند حکومت مارکسیستی ولی بعد از انقلاب ماهیت مارکسیستیشان را نمایان کردند. اینها یک جورهایی عامل شوروی بودند. البته آدمهای قوی نبودند و فقط میخواستند یک کاری بکنند و نمیفهمیدند نتیجه حرکاتشان به نفع کیست. از مردم هم برای سیاهی لشکر استفاده میکردند. اینها در بعد از انقلاب خیلی فعالیتشان را گسترده کردند تا جایی که معلمانی که با آنها بودند در مدارس به تعریف و تمجید از شوروی میپرداختند میگفتند در آنجا همه با هم برابرند و برادر. من هم چون معلم بودم در مدرسه اینها را خنثی میکردم و باید روشنگری میکردیم. تا بحث جاسوسی سعادتی نامی مطرح شد. او زمان شاه زندانی بود. بعد از انقلاب جاسوس شوروی بود و دستگیر شد. همان موقع تودهایها میگفتند سعادتی زندانی دو رژیم است و چقدر شبیه است این حرفها به ماجرای این روزها…
من در سال ۱۳۳۲ صدای تودهای ها را که در شهرها صحبت میکردند شنیدم و بیاد دارم. و شبها مانور و این چیزها داشتند. البته بسیار ترسو بودند. آنها از ارتشیها هم جذب داشتند که اسمشان را گذاشتند افسران جوان. اتفاقا پس از پیروزی انقلاب در زمان انتخابات مجلس اول در همین صومعهسرا خانمی نامزد مجلس شده بود به اسم گراکوهی که در خاطر دارم یک روز در میدان محمدیه صومعهسرا (امروز نام این محل به میدان بسیج تغییر یافته است) آمده بود و داشت سخنرانی میکرد که شوهر من از افسران جوان کشته شده به دست رژیم شاه در سال ۱۳۳۲ در ماجرای کودتای ۲۸مرداد بود، تا بتواند با این امتیاز رای بگیرد. (این را بگویم که تودهایها معمولا اهل دوزو کلک بودند نگاه میکردند کدام طرف پایگاه اجتماعی بیشتری دارند دنبال همان میرفتند. گاهی طرف آیتالله کاشانی بودند گاهی هم به سمت مصدق). سخنرانی این خانم که تمام شد من یکی از دوستانم را گفتم برو در دفتر حزب جمهوری در صومعه سرا، و عکسهای شهدای انقلاب را را بیاور. بلافاصله پس از سخنرانی این خانم من رفتم روی ماشینم که ولوو بود و شروع کردیم به داد و فریاد تا توجه مردم را جلب کنیم. گفتم ای مردم مسلمان صومعه سرا! این خانم اظهار کرد شوهرم به دست شاه کشته شده و مجموع کسانی که به دست شاه در آن مقطع کشته شدند شاید اندک بوده است ولی ما در همین زمان انقلاب از مهر۵۷ تا پیروزی انقلاب حدود ۶۰ هزار شهید دادیم و آن عکسها را میان مردم پرت کردم. گفتم این جوانان با آرمان حکومت اسلامی در ۶ ماه شهید شدند. این خانم میگوید شوهرم در سال ۳۲ شهید شدهاند الان شده ۵۷. در هر حال من یک ساعتی درباره حکومت علوی صحیت کردم. وقتی پایین آمدم یکی از یاران تودهایها به من گفت ما هر جا بساط پهن میکنیم تو خراب میکنی! به هر حال از این ماجراها اینها نسبت به بنده حالت غیض داشتند.
در سطح صومعهسرا کسانی که از ابتدای انقلاب بودند بیشتر یا تودهای یا مارکسیسم بودند یا مائوئیسم(رنجبران) و منافقین که به آنها التقاطی میگفتند. بعدها سازمان مجاهدین انقلاب هم بود. صومعهسرا حقیقتا شهر سیاسی بود و این احزاب فعال بودند. اتفاقا در همان زمانها من خیلی تلاش کردم برای معرفی اسلام حقیقی و بیان کلام حضرت امام(ره). همان مواقع هم بود که میگفتند اگر این باشد در صومعهسرا نمیتوانیم رشد کنیم.
الحمدالله در مهر ۵۷ اولین شهری که قیام را علنی کرد در گیلان صومعهسرا بود و همچنین اولین شهید استان گیلان هم شهید برشنورد از صومعهسرا بود. آنروزها من خیلی سخنرانی میکردم و ماهیت کثیف رژیم پهلوی را برای مردم آشکار میکردم. یکی از چیزهای جالب که شاید برای شما هم جالب باشد این بود که در آن زمان ایران روزی ۷میلیون بشکه نفت میفروخت و فقط پول یک میلیون را اشرف پهلوی بر میداشت. او سردسته قاچاقچیان ایران بود و در فرانسه دستگیر شده بود و چون فهمیدند خواهر شاه است آزادش کردند.
در هر حال بچههای حزب جمهوری در صومعهسرا برای روشنگری برای مردم بسیار فعالیت کردند.
۸دی: درباره ماجرای ۷تیر و انفجار دفتر حزب جمهوری و شهادت دکتر بهشتی بفرمایید:
خدا میداند در تمام شبهای دوشنبه جلسات مسولان و مدیران و بچههای حزب در مقر حزب جمهوری در سالن جلسات با حضور شهید بهشتی برگزار میشد. دوشنبهها ساعت ۳صبح از صومعه سرا با ماشین شخصیام راه میفتادم تا ساعت ۸ به مجلس برسم. تا ظهر جلسات علنی و بعد از ظهرها جلسات کمیسیونها بود. بعد از آن جا هم مستقیم به نشست هفتگی حزب میرفتیم. گاهی شهید بهشتی در حیاط حزب قدم میزد و بدون مامور حرکت میکرد تا اگر کسی کاری دارد خدمتش برسد.
در آن روز انفجار به همراه ۳ عزیز گیلانی دیگر، اصغرنیا استاندار اسبق سمنان و کردستان، دکتر عضدی و شهید عبدالکریمی به دفتر حزب رفتیم. آنشب آمدیم نشستیم و جلسه آغاز شد. مرحوم هاشمی هم جلوی در نشسته بودند. پس از ۱۰ دقیقه کسی از بیرون تماس گرفت و با ایشان کار داشت. شهید درخشان آمد و در گوش آقای هاشمی چیزی گفت و ایشان بلند شد و رفت و مرحوم درخشان سر جای آقای هاشمی نشستند. من به علت خستگی مفرط کار مجلس در آن روز، خستگی بر من چیره شد و همینکه نشستم چرتم گرفت. به شهید عبدالکریمی گفتم شما بنویس من میروم خانه. آمدم بیرون. دم در کلاهی را دیدم. کلاهی که یکی از اعضای تشریفات و خدماتی سالن بود گفت کجا میری آقای رنجبر؟ گفتم که خستهام. نمیتوانم بمانم. گفت امشب شب بزرگی است. دکتر سخنرانی ویژه ای دارند، بمانید. من هم گفتم به عبدالکریمی گفتم بنویسد و بسیار خستهام.
من رفتم و پس از ۱۰دقیقه که چند خیابان از دفتر دور شدم حزب منفجر شد. ما از راه برگشتیم و دیدیم که انبوهی از مردم جمع شدند. جرثقیل آورده بودند تا آوار را از سر شهدا بردارند. آوار که چه عرض کنم سقف حزب به علت جلوگیری از نفوذ آب هر سال قیرپاشی میشد و قطر قیر در این چند سال به حدود ۱۵ سانتیمتر رسیده بود که روی شهدا افتاده بود.
بعدا مشخص شد همان کلاهی عامل انفجار بوده است. او مسول تشریفات حزب بود و مثلا کارش این بود که دکتر به او میگفت تا برایمان میان وعدهای هنگام جلسات بخرد. ظاهرا ۴ عدد سطل زبالهای که در دفتر و زیر تریبون دکتر قرار داشت پر از بمب بود. در این انفجار آقای اصغرنیا از ناحیه پا مصدوم شدند. همچنین دکتر عضدی که بسیار مورد وثوق دکتر بهشتی بودند و قرار بود به عنوان رییس دانشگاه تهران معرفی شوند شهید شدند. دکتر عبدالکریمی هم که نماینده مردم لنگرود بودند به مقام شهادت رسیدند.
۸دی: درباره ماجرای عدم کفایت سیاسی بنی صدر و حال و هوای سیاسی آن روزها بفرمایید:
در آن مقطع نامزد انتخابات ما آقای فارسی بودنذ که چون پدرشان افغانی بود رد صلاحیت شد. پس از آن نامزد ما مرحوم حبیبی بود. منتها نتوانستیم مرحوم حبیبی را جا بیاندازیم.
شهید بهشتی همیشه میگفت اینهایی که با امام از فرانسه آمدند جز یاران امام نیستند و نخواهند بود. یک عده جاسوس هستند و استکبار اینها را فرستاده تا رنگ امام را بگیرند و پست بگیرند.
بنی صدر هم پدرش آیتاللهی برجسته بود همیشه از انقلاب دفاع میکرد. بنیصدر با منافقین در تلویزیون مناظره میکرد و مردم خیلی خوششان میآمد.
ایشان در دولت موقت به وزارت دارایی رسیده بود. در آن مقطع ۴ یا ۵ درصد وام مسکن را حذف کرد. خب آنروزها وام ۱۵ تا ۲۰ هزار تومان بیشتر نبود و آن ۴درصد برای مردم عادی خیلی خوشایند بود و اینگونه مردم را فریفت. تا اینکه در دیوارنویسیهایشان مینوشتند بنی صدر صد در صد.
در همان مواقع حضرت امام از شهید بهشتی و حضرت آقا خواستند که شما خیلی به بنی صدر انتقاد نکنید تا مردم فکر نکنند روحانیت با وی بد است.
من در مجلس علیه بنی صدر سخنرانی کردم. دو نماینده مجلس بودند همیشه برای بنی صدر در مجلس کار می کردند. من همیشه با اینها دعوا و بحث داشتم. کارشان در مجلس این بود که نمایندگان نقاط محروم و مستضعف را شناسایی کرده بودند و آنها را برای حل مشکلاتشان به دفتر بنیصدر میبردند تا با حل مشکلشان آنها را جذب بنی صدر کنند و در روز مبادا بتوانند از ظرفیتشان استفاده کنند.
در همان مقطع بنیصدر به عنوان نقطه مقابل حزب دفتری تشکیل داده بود به عنوان دفتر هماهنگی با بنیصدر، تا هرگونه میتواند به حزب ضربه بزند.
در خاطر دارم که در دفتر حزب در صومعهسرا یکی از رفقا گفتند توبه کردم و میخواهم عضو حزب جمهوری صومعهسرا شوم. ما هم او را پذیرفتیم ولی بعدها فهمیدیم که به عنوان نفوذی در بین ما آمده است تا اخبار حزب را بیرون ببرد. بعدها به ما خبر دادند فلانی در دفتر هماهنگی بنیصدر رفته بود. که دستش رو شد و او را از حزب اخراج کردیم.
بگذریم…
قرار شد درباره اینکه بنی صدر کفایت سیاسی ندارد جلسهای بگذاریم بدلیل آن ماجرای آشوبی که بپا کرده بودند با همراهی رجوی و سازمان مجاهدین آنجا جنجالی به پا کردند و حزباللهیها را میزدند و افتضاحی به بار آورده بود. از طرفی در ارتباط با جنگ بماند که اسلحه به جبههها نمیداد و کلی خیانت به شهدا کرد.
هم امام راحل و هم حضرت آقا در ارتباط با عمل زشت بنیصدر سخنرانی داشتند. قرار شد طرح عدم کفایت سیاسی اش در مجلس مطرح شود.
قرار شد فردا صبح جلسه برگزار شود. من دو سال در تهران خانه نداشتم و در مجلس میخوابیدم. در مجلس یک جایگاهی بود مثل تابلو. کسانی که در حوزه انتخابیهشان مسایلی غیرمترقبهای اتفاق میافتاد آنجا ثبت نام میکردند برای نطق در مجلس، تا مشکلاتشان را مطرح کنند. من آن شب زیر آن تابلو خوابیدم تا صبح به عنوان اولین نفر درباره مهمترین موضوع جلسه آن روز یعنی طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر صحبت کنم.
در آن جلسه وقتم را چندین نفر از من خواستند و برای خودم فقط ۴ دقیقه ماند.
متن نطق را در ادامه می خوانید:
رای بر عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور برای همه روشن شده و خود رئیس جمهور من فکر می کنم جوجه ای بود که از آمریکا فرستاده شده بود و الان هم ذبح می شود و خدا را شکر که آمریکا هم در این قسمت شکست خورد . ولی می خواهم این مطلب مهم را بگویم پس فردا که می خواهند رئیس جمهور را انتخاب بکنند، نیایند آن عده ای که مورد اعتماد مردم هستند تایید بکنند، رهبران گروهکهایی که منتظرند ، البته آمریکا این آخرین مهره اش نبود و نیست ونخواهد بود. باز هم ما در ایران سردمدارانی داریم که عده زیادی را نیز دنبال خود می کشند ومن می خواهم این را عنوان بکنم که نباید ملت ایران جز به روحانیت اصیل و روحانیت حوزه علمیه قم و فرمان رهبر و ولایت فقیه به حرف هیچکس گوش کنند، این پیام بنده است. اگر آن روز که رئیس جمهور را از فرانسه آورده بودند و روحانیت مبارز که من این را باید گله بکنم، امضاء وتایید کورکورانه “حبک الشیئی یعمی و یصم” نمی کردند، امروز این بلا سر ملت ایران نمی آمد و خیلی از روحانیت معتمد مردم نیز متاسفانه امضاء کردند و با صراحت طرفداری کردند و مردم را به این روز نشاندند که خدا چهره ها را روشن کرد “یوم تبلی السرائر” روشن شد . خط آمریکا، خط بنی صدر، خط جریان فکری آمریکا در بنی صدر تبلور پیدا کرده بود که نابود شد. این جای خوشبختی است و یکی از موهبتهای الهی بطور کل و فاجعهشان دیروز مشخص شد، وطرفدارانی که در مجلس دارد ودرآینده هم خواهد داشت، من سخنم با آن طرفدارانش هست که هم اکنون در مجلس نیستند ولی فردا وپس فردا سرو کلهشان پیدا خواهد شد. صحبت ما با آنها است، این مجلس و این تریبون آزاد، آقای معین فر آمدند اینجا یک مشت فحش و ناسزا به مردم گفتند و رفتند و باز هم معتقد بودند که در مجلس آزادی نیست و یک گروه یا یک حزب خاص این مجلس را اداره می کند ، البته من می خواهم بگویم تا کور شود هر آن که نتواند دید.
در هر حال چندین نفر صحبت کردند و بعد از رای گیری عدم کفایت سیاسی اش توسط مرحوم هاشمی اعلام شد. مجموعا فکر میکنم ۱ یا ۲ نفر موافق بنی صدر بودند و بقیه مخالف.
۸دی: حاج آقا. مصاحبه در حال طولانی شدن است و ما را مجبور می کنید باز هم مزاحمتان شویم. اگر اجازه دهید چند سوال تاریخی مهم دیگرمان را بگذاریم برای جلسه بعد. سوال مهمی که اکنون از شما داریم درباره وقایع مهم سال ۸۸ است. نظرتان را بفرمایید.
ای کاش وقت داشتم که این را بشکافم. ماجرای ۸۸ فقط یک روز و یک سال نبود. سابقه ای داشت. بحث سال ۸۸ بحثی عمیق و سازمان یافته به فرمان آمریکاست. من اطلاعاتی تاریخی از عقبه سال ۸۸دارم.
نمایندگان مجلس در دورههای اول از همان زمان نخست وزیری آقای میرحسین موسوی تا مجلس ششم کاملا مسایل سال ۸۸ را درک میکنند.
فتنه ۸۸ دم خروس سازمان مجاهدین انقلاب بود که بیرون زد. بین سازمان مجاهدین انقلاب و سازمان مجاهدین خلق یک تار مو اختلاف است. ایتها قبل از انقلاب در زندان با هم بودند.
ایشان گفت من هیچ وقت کاندید نمیشوم و فقط دفتر نقشهکشی داشت. هر یک برج که نقشهاش را میکشید ۲۰۰ میلیون میگرفت.
چون وقت نیست مباحث ۸۸ بماند برای گفتگوی بعدی حرفهای بسیاری دارم(حاج آقا کمی خسته شده بودند ظاهرا)
۸دی: حاج آقا چند تا عکس داریم که نظرتان را کوتاه بفرمایید:
رهبری بی نظیر
جانشینی بسیار بجا و شایسته برای امام راحل ولی نسبت به امام مظلوم تر…
عالمی توانا، متبحر و استادی به تمام معنا با اخلاق منحصر بفرد تشکیلاتی و صبور
سیاستمداری که در ابتدا درخشید و در انتها همه زحماتش را علی الخصوص توسط فرزندانش زیرسوال برد
تصویر رییس دولت ششم و هفتم را به دلیل قوانین به نمایش نمیگذاریم
انسانی با گرایشی فرهنگی منتها فرهنگ غربی و تاثیر پذیرفته از آنان
رییس جمهوری با سادگی بینظیر ولی چون دوستان و مشاوران مناسبی نداشت از وظیفهاش منحرف شد
روحانی که همیشه تلاش داشت زجر ندیده و زحمت نکشیده بدرخشد و همیشه بزمی بود نه رزمی!
روحانی که در جوانی مورد تایید امام و رهبری و شهید بهشتی مظلوم بودند و انسان صادقی هستند
سرمایهدار غوغایی که به شکل سیاستمدار معرفی شده و در سیاستهایش عجولانه و در عین حال گمراه و خودپسند است و کاملا تحت تاثیر لابی صهیونیستی
سردار شجاع، دقیق، برنامه ریز و پیرو رهبر
نوری از جانب خدا که مثل یک ستاره دنباله دار درخشید و ماندگار شد
عالمی با اخلاص رئوف و نسبت به انقلاب مانند نامش صادق
عالمی مبارز، صادق و ساده. به من میگفت تو روحانی هستی عمامه نداری…
در ارتباط با مسایل سیاسی خیلی ناآگاه بودند و از سال۵۹ با من رفاقت دارند
حاج آقا میخندد. من بزرگش کردم و مثله بچه من است
حاج آقا باز هم میخندد. فقط میگوید زلزله
در چند ماهی که آقا به عنوان نماینده بودند ما چند تن از نماینده های مجلس در اتاقی جلساتی با ایشان داشتیم این تصویر منعلق به یکی از آن جلسات است.
گفتگوی ما با حاج محمدتقی رنجبر چوبه یکی از انقلابیون به نام گیلانی تمام شد. انشالله در مجالی دیگر صحبتهای ایشان درباره موضوعات بسیار مهم تاریخ انقلاب را خواهیم شنید.
منبع:8دی نیوز
http://mirzakochaknews.ir/?p=6341