×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

افزونه جلالی را نصب کنید.  .::.   برابر با : Friday, 29 March , 2024
ماجرای اردکی که برای رضای خدا سر بریده شد+تصاویر

به گزارش میرزا کوچک نیوز و به نقل از  پایگاه خبری تحلیلی ماسال شهید یعقوب دولتی به عنوان شهید ورزشکار شهرستان ماسال شناخته می شود.

خواهر این شهید بزرگوار با ذکر خاطره ای از این شهید می گوید:

یعقوب ازدانشگاه مرخصی آمده بود و داشت درس هایش را مرور می کرد.

یکی از همسایگان که وضعیت مالی مناسبی نداشت به خانه ما آمد و مقداری برنج برای کودکانش درخواست کرد.

یعقوب که در اتاق کناری بود صدای ما را شنید، به اتاق ما آمد و به آن خانم گفت: خاله جان ناراحت نباش. شما به منزلتان برويد. من كمي ديرتر برنجي را كه مي خواهيد برايتان خواهم آورد.

بعد از رفتن آن زن، یعقوب گفت: مادر جان، حالا هوا روشن است و درست نيست كه من با كيسة برنج به منزلشان بروم. اینطور ممکن است کسی به موضوع پی ببرد. هوا کمی که تاریک‌تر شد برنج را برایشان می‌برم.

مقداری برنج در کیسه ریخت و در تاریکی شب برایشان برد.

وقتی به خانه برگشت به من گفت: مادر! با ديدن وضعيت آنها بسيار ناراحت شدم.اگر می‌خواهیم برای رضا خدا کاری کنیم این اردک ها را برایشان ببریم.

یکی از اردک هایمان را سر برید و برایشان برد.

بعد از شهادت یعقوب، همان زن به خانه ما آمد و گفت: یعقوب هر بار که به مرخصی می آمد به ما سر میزد و برایمان غذا و پول می آورد.

شهید یعقوب دولتی فرزند امیر در سال ۴۵ در ماسال به دنیا آمد. وی در رشته آموزش ابتدایی در مرکز تربیت معلم رودسر تحصیل می کرد. عقیده داشت چون در آینده معلم خواهیم شد باید در دوران جنگ در جبهه ها حاضر شویم. به همین خاطر همزمان در دوران دانشجویی به جبهه های جنگ علیه عراق اعزام شد.

شهید دولتی ورزشکار بود و در رشته دو میدانی صاحب مقام در سطح شهرستان و استان بود.

اخلاقیات خاصی داشت و در خانه کمک حال مادر بود.

به زبان انگلیسی علاقه داشت و دوست داشت در این رشته ادامه تحصیل دهد.

اطلاعاتش در مورد مسایل گوناگون بالا بود و به همین خاطر برای جوانان کلاس های درسی و عقیدتی برگزار می کرد.

این شهید گرانقدر ماسالی۷ اسفند سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه در حالی که ۲۰ سال بیشتر نداشت شهید شد. پیکر پاک این شهید سالها بعد در تفحص کشف شد.

***

خواهر این شهید بزرگوار درباره پیدا شدن جسد و چشم انتظاری مادر می گوید:

مادرم ۱۸ سال چشم از در خانه بر نداشت. شاید باور نکنید اما هر بار که بیرون در ماشینی بوق می زد سراسیمه از جا می پرید و در را باز می کرد تا شاید از پسرش خبری شده باشد. پیکر یعقوب چند سال بعد از وفات مادر پیدا شد. اما مادرم اجر صبرش را گرفت و در سفر زیارتی به سوریه برای همیشه میهمان حضرت زینب (س) شد.

  1. دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در سایت منتشر خواهد شد.
  2. پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  3. از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد.
  4. لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید.
  5. لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.