مادر غریبم سلام. دست ناشکیب روزگار چقدر زود بین من و تو فاصله انداخت و چه شکاف عمیقی در قلبم از دیدن شکاف روی پهلویت ایجاد کرد. عزیز دل پدر! بابا پس از تو در چاه گریه کرد و نامحرمان شهر، محرم دلِ داغدارش نبودند… و دلم چقدر شانههای تو را میخواست و تمنایم بارش […]
دی ماه است و اوج سرمای زمستان. فصلی است که زمستان تمام تلاشش را میکند تا بر ته ماندههای اشعههای خورشید غلبه یابد و سوز و سرمایش را بر نوک استخوانهایت فرو برد. با اینحال اینجا جغرافیایی است که آنقدر حیران زیباییهایش میشوی که نه سوز دی را میفهمی و نه جدال آفتاب و سرما […]
میان دود و هیاهوی زندگی شهری، تلگرام و اینترنت و فضای مجازی، آراستگی و پیراستگی ظاهر و تن، میان این همه همهمه، آشفتگیهای عمیق روح و فکر…کسی آرام از شهر من پرکشید. آرام و بیصدا، اصلاً چه هنگام رفت که کسی صدای آرام قدمهایش را نشنید. حرم کجاست و مدافع حرم کیست؟ این کدام جغرافیای […]